-
یک ماه سخت
شنبه 16 اسفندماه سال 1399 14:24
یک ماه میشود که کارهایم به خوبی پیش نمیروند. چرا؟ خسته ام، حالم خوب نیست و نمیدانم چه کار کنم. کارهای عقب افتاده زیاد دارم. هیچ کدام را هم درست و به موقع انجام نمیدهم. هیچ راه فراری ندارم. خیلی خسته ام.
-
مثل گذشته
شنبه 16 اسفندماه سال 1399 14:15
او با آنها زندگی میکند. تمام روابط و تصمیمگیریهایش با آنها شریک است و وقتی در مورد موضوعات مختلف به تصمیم نهایی میرسد، با من شریک میکند. برای من جالب است که میگوید من با مادرم، این کار را میکنیم، تو چه میکنی؟ کس دیگری باشد چه کاری میکند؟ زندگی اکثرا خلاف میل من پیش رفته است. شاید ضعف من است. اما مشکل جدی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 آذرماه سال 1398 13:20
مرغ سحر ناله سر کن داغ مرا تازهتر کن زآه شرربار این قفس را برشکن و زیر و زبر کن بلبل پربسته! ز کنج قفس درآ نغمهٔ آزادی نوع بشر سرا وز نفسی عرصهٔ این خاک توده را پر شرر کن ظلم ظالم، جور صیاد آشیانم داده بر باد ای خدا! ای فلک! ای طبیعت! شام تاریک ما را سحر کن نوبهار است، گل به بار است ابر چشمم ژالهبار است این قفس چون...
-
دل ناتوان شد
چهارشنبه 6 آذرماه سال 1398 13:12
بارها و بارها به این نتیجه رسیده ام که راه ما از هم جداست. نمی شود یک راه را با هم برویم. هنوز اما به صورت قطعی جدا نشده ایم. شاید آن دختران مانع ما شده باشند. شاید هم چیز دیگری. برای من اما، هر روزی و هر باری که به این موضوع فکر میکنم، به ذهنم می آید که در نهایت مسیر زندگی را جدا از هم طی خواهیم کرد. تا کجا اینطوری...
-
هنوز تنبلی
چهارشنبه 6 آذرماه سال 1398 13:00
مدتها است فکر می کنم باید تنبلی را کنار بگذارم، ولی موفق نشده ام. هنوز هم این مشکل آزارم میدهد. در یادداشتهای روزانه ام نمی نویسم. کارهایی را که برنامه ریزی می کنم یا در سر دارم، انجام نمیدهم. چه خواهد شد؟ چه باید بشود؟
-
مثل همیشه
چهارشنبه 17 مهرماه سال 1398 13:29
مدت زیادی سعی کرده ام از فضای مجازی فاصله بگیرم و به فضای واقعی بیایم. در حدی تلاشم موفقیت آمیز بود. چتهای بی دلیل و غیر موجه که قبلا وقتم را می خورد، تمام شده و وقت زیادی را با این کار نمی گذرانم و شاید روزهای زیادی حتی با کسی چت نکنم. حساب فیسبوک و اینستاگرام را بسته ام و از این بابت راحتم. این کار یک نتیجه دیگر هم...
-
هنوز یکجاییم
چهارشنبه 17 مهرماه سال 1398 13:24
روزهای تلخی را گذرانده ایم و روابط مان هنوز بسیار بد است. جدا نشده ایم. شاید تنها دلیل اینکه جدا نشده ایم، دو تا فرزندمان باشد. در عمل اما از هم جدا زندگی میکنیم. با هم صحبت نمی کنیم. گاهی غذا می خوریم، گاهی نه. آینده همچنان تیره و تار است و نامعلوم. اکنون اما، من هم هیچ علاقه ای به این زندگی ندارم.
-
هنوز همان مشکلات لاینحل
یکشنبه 23 تیرماه سال 1398 08:47
به تاریخ 21 سرطان 1398 صبح امروز می خواستم با دختر بزرگترم بروم خانه پدرم. اگر هم شد برویم یک جایی برای تفریح. گرچند از قبل برنامه ریزی نکرده بودم و تصمیم قطعی برای هیچ کاری نداشتم. به دخترم گفتم با من می روی؟ خانم گفت با تو چرا برود؟ من در خانه تنها بمانم؟ من او را با خودم میبرم. در گذشته اتفاق افتاده بود که خانم...
-
آتش بس کردیم، بدون توافق
چهارشنبه 21 فروردینماه سال 1398 08:14
روزهای سختی را پشت سر گذاشتیم. دعوا کردیم و هر چه بود و نبود گفتیم. بعد از مدتی آتش بس کرده ایم. این آتش بس بدون توافق است. یعنی امکان دارد هر لحظه آتش دوباره شعله ور شود. به خاطر آن دو کودک، نه می توانیم جدا شویم و نه واقعا به زندگی علاقه ای داریم. آنها در هر صورت متاثر میشوند. تلاش ما به عنوان والدین صرفا برای کم...
-
تلخ تلخ
دوشنبه 12 فروردینماه سال 1398 12:56
نزدیک به پنج سال است ازدواج کرده ایم. دو هفته که از ازدواج گذشته بود خانم دوست نداشت من با والدینم ارتباط داشته باشم. حتی یک شب رفتارهای او باعث شد مادرم که قورمه گوش آورده بود پشت دروازه بماند و من نتوانم غذا را از او بگیرم. تا آن وقت ها خیلی به زندگی و اینکه زندگی خوب باشد و بتوانیم بسازیم امیدوار بودم. از آن شب به...
-
بهتر میشود
چهارشنبه 7 فروردینماه سال 1398 09:08
امروز صبح که آمدم برخلاف روزهای قبل، از اول صبح کارم را شروع کردم. کمی هم کار کردم. نتیجه هم داشت. قبلا که می آمدم بیشتر از دو ساعت فقط اخبار را مرور می کردم و در نتیجه پیش وجدان خودم هم شرمنده بودم. مدتی است که سعی می کنم این کار را نکنم ولی نمی شد (هنوز هم نشده چندان). منتها امیدوارم آهسته آهسته به کارهای اصلی ام...
-
سال نو شد، حال نو خواهد شد؟
سهشنبه 6 فروردینماه سال 1398 07:52
اولتر از هر چیز دیگری سال نو را به همه تبریک عرض میکنم. سال 98 شد، و یک سال دیگر گذشت. امیدوارم سال پیش رو سال خوب و خوشی برای همه باشد. این آرزوی من است. واقعیت اما چیز دیگری است. سال گذشته برای خود من بدترین سال زندگی ام بود. سخت، تلخ و زشت. به همین خاطر هم آرزو می کنم سال پیش رو سال خوبی باشد. شواهد موجود و آنچه...
-
تا اینجا موفق نشدم
دوشنبه 27 اسفندماه سال 1397 12:44
قبلا نوشته بودم که از صفحات مجازی دور شده ام و می خواهم اعتیاد به اخبار و سایتهای انترنتی را هم کنار بگذارم. نشد اما. برای ترک صفحات مجازی نیز بارها و بارها تصمیم گرفته بودم و شکست خورده بودم، هنوز هم دلم می شود دوباره صفحه فیس بوک ایجاد کنم، اما در سه ماه گذشته در برابر این تمایل مقاومت کرده ام و موفق بوده ام. در...
-
از نفس افتادم آخر
دوشنبه 27 اسفندماه سال 1397 12:10
5 سال دوام آوردم. آخر کار سر و گردن و پشتم درد میکند. استرس دارم و همیشه مضطربم. نمیدانم چه میشود. وحشتناک است. خیلی وحشتناک. این روزها گیر کرده ام و از نفس میمانم.
-
کشور ضعیف، مردم ضعیف و دولت فاسد
چهارشنبه 22 اسفندماه سال 1397 14:41
افغانستان کشور ضعیف با مردمان بسیار ضعیفی است. دولت آن بیش از آنچه می توان تصور کرد فاسد است و رئیس جمهور آن فاسد تر از هر کس دیگری. مردم درگیر منازعه ای هستند که هیچ پشتوانه عقلانی ندارد ولی مدام وجود دارد. مردم بیشتر از آن که به کار خود رسیدگی کنند به مسایل دیگران دخالت می کنند و بیشتر از آنکه به حل مشکل خود فکر...
-
من فکر می کنم غیر اخلاقی است
چهارشنبه 15 اسفندماه سال 1397 10:20
اینکه کسی به شما بگوید این کار را نکن و آن کار را نکن و فلانی را فلانجا نبر و خودت آنجا نرو چون من به آنها اعتماد ندارم، ولی خودش آن کار را نسبت به دیگری انجام بدهد و بگوید به اینها اعتماد دارم و دلیل این اعتماد و بی اعتمادی صرفا و مطلقا عدم وابستگی و وابستگی خانوادگی باشد به نظرم کار غیر اخلاقی و احمقانه ای است. تلاش...
-
رو به خوبی
یکشنبه 12 اسفندماه سال 1397 16:58
از امروز رو به خوبی می روم. یعنی هدف را مشخص میکنم و برای خودم دورانی را که باید تا وضعیت مناسب طی کنم تعیین میکنم. مدتی است بعضی اشغال های زندگی را جمع کرده ام. صفحات فیس بوکی ام را حذف کرده ام. از مسنجرها خارج شده ام، انستاگرام را حذف کرده ام، به توئیتر سر نمی زنم و از سایر شبکهها و پیام رسانها هم فاصله گرفته ام....
-
زندگی نمی شود
سهشنبه 7 اسفندماه سال 1397 14:31
زندگی نمی شود. نمی دانم چرا. ولی واقعیت این است که زندگی نمی شود. درهم و برهم شده ایم و همه چیز نابسامان است. همه از دیگران گلایه داریم و به خود هیچ نگاه نمی کنیم. همین یادداشت هم تکمیل نمی شود.
-
لطف بی پایان
سهشنبه 7 اسفندماه سال 1397 10:52
به آب نیاز داریم. خشک آبی بیش از حد زیاد است. امسال کمی برف باریده و امیدواریها را برای رفع یا کاهش خشک آبی زیادتر کرده است. اما، مردمی هستیم که بیش از حد به بقیه داریم و برفهای خانه مانرا که باید بگذاریم، آب شود و زیر زمین برود تا بدرد خودمان بخورد، به کوچه و جر می اندازیم تا به جای دیگری برود و بدرد کسان دیگری...
-
خستگی از کار
یکشنبه 21 بهمنماه سال 1397 15:17
سر کار که هستیم بسیار خسته میشویم. کسل میشویم و از کار کردن میمانیم. نتیجه این میشود که از کار مان راضی نباشیم و نتیجه مطلوبی هم نگیریم. این وضعیت به دلسردی از کار و زندگی منجر میشود و در مدت بسیار اندکی از کار گریزان میشویم. بهترین راه حل این است که هدف تعیین کنیم و برای رسیدن به آن هدف برنامه منظم و دقیقی را...
-
خانه جهل ویران باد
شنبه 20 بهمنماه سال 1397 16:29
شده گاهی بی دلیل با کسی دعوا کرده باشیم؟ بعدا پی برده باشیم که هیچ توجیه منطقی برای دعوای مان وجود نداشته. توجیه منطقی چه به این لحاظ که اصل قضیه مورد دعوا ارزشی نداشته، یا طرف مقابل در سطحی نبوده که باید با او دعوا میکردیم. کوچکتر از چیزی بوده که ارزش دعوا داشته باشد. فکر میکنید چرا در چنین موقعیتهایی دعوا...
-
مادرم
شنبه 20 بهمنماه سال 1397 16:25
مادرم مریض است و اکنون در بستر بیماری افتاده است. واقعیت این است که به دو دلیل غالب هیچگاهی نتوانسته ام حق او را ادا کنم. حق او نه از آن جهت که دین گفته مادر حق دارد، زیرا دین دار نیستم و از این جهت اکنون دارای فکر فردی خودم هستم. بلکه از این جهت که ما انسانیم و زندگی ما بدون همدیگر ممکن نیست. در واقع زندگی او بدون ما...
-
بازگشت
شنبه 20 بهمنماه سال 1397 16:17
بعد از مدت بسیار طولانی دوباره به وبلاگ نویسی باز میگردم. امیدوارم همه دوستانی که گهگاهی ازین دریچه بازدید میکنند خوب و سر حال باشد. چند سال است که در این وبلاگ چیزی ننوشته ام و فرصت وبلاگ نویسی نداشته ام. امیدوارم این بازگشت برای طولانی مدت باشد. دلایل زیادی باعث دوری از وبلاگ نویسی شده بود. یکی از دلایل آن پرسه...
-
امشب مثل هر شب!
شنبه 20 بهمنماه سال 1397 15:23
بخشی از شروع این یادداشت از خیلی سالها قبل(29 قوس 1390) است که چرک نویس شده بود ولی نشر آن تا امروز (20 دلو 1397) مانده بود. این بخش نقل قول شده. "مثل همه ی شبهای دیگر نشسته ایم بی آنکه کاری انجام دهیم. از قدیم گفته اند مردان بزرگ از برنامه هایی که دارند شناخته می شوند. به عبارت دیگر مردان بزرگ آنانی اند که برای...
-
سال دوم
پنجشنبه 4 مهرماه سال 1392 10:18
امسال کمی خوش آیند به نظر می رسد. احتمالاً به دلیل اینکه سال پایانی است و دوره را تمام می کنیم و برای من به یک دلیل شخصی دیگر نیز که وضعیتم را تا حدودی مشخص کرده است. در هر حال، امیدوارم تا آخر سال، با موفقیت حرکت کنم. کار عملی دارم و باید طی آن در امسال حدود 20 درس را خودم به عنوان استاد بگذرانم. دشواری هایی دارد ولی...
-
تاکید بر هیچ
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 01:14
گاهی شده است که با هم برروی موضوعی جدال کنیم. این جدالها گاهی صرفا از آن جهت اتفاق می افتند که جدال اند. و الا پشت هیچ یک از آنها استدلال واقعی وجود ندارد. ما لزوماً به این خاطر جدال می کنیم که بگوئیم حرفی داریم برای گفتن. گاهی پایۀ این جدالها به اندازهای خنده آور می شود که بی حساب. ولی به هرحال هستیم و خدا را از...
-
تنها نیستم...
شنبه 25 آذرماه سال 1391 12:47
شب که تنها بیرون می روم بیشتر به حقیقت خودم پی می برم. آن شب، چند شب قبل که رفته بودم فهمیدم هیچگاهی تنها نیستم. تمام راه را سایه هایم همراهی ام می کردند.
-
دلتنگم....
شنبه 25 آذرماه سال 1391 12:37
امروز بیش از هر روز دیگری گیج و دلتنگم. می خواستم درسهایم را بخوانم. ولی به نظر می رسد. این کار تا بعد از ظهر برایم امکان پذیر نخواهد شد. می خواهم شروع کنم. دو سطر می خوانم سطر سومی تعطیل می شوم.
-
دوپول!
چهارشنبه 8 آذرماه سال 1391 22:12
بعضی روزها برای دو پول خالی محتاج می شویم. روزهای محصلی هم عجب روزهایی است. کلاً خاطره بی پولی دارد. ولی خوش می گذرد به هرحال. جای شکرش باقیست.
-
ما هم دانشجوییم؟
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 11:23
وقتی شباهتی به دانشجو نداریم می شویم آنی که ما هستیم. گرفتار دور باطلی شده ایم. خواب، فیس بک و یا انترنت در مجموع، صبحانه بی موقع، غذای چاشت بی موقع، غذای شب بی موقع و درس تعطیل، وظایف تحصلی عقب افتاده و استادان ناراحت، ما مجموعۀ آدمهایی که در بهانه اوردن حرفه ای شده ایم. بارها در روی برنامه با هم توافق می کنیم ولی در...