یادوار‌ه‌ها

یادوار‌ه‌ها

زندگی: اشکی که خشک می شود، لبخندی که محو می شود، یادی که می ماند.
یادوار‌ه‌ها

یادوار‌ه‌ها

زندگی: اشکی که خشک می شود، لبخندی که محو می شود، یادی که می ماند.

سال نو شد، حال نو خواهد شد؟

اولتر از هر چیز دیگری سال نو را به همه تبریک عرض می‌کنم. سال 98 شد، و یک سال دیگر گذشت. امیدوارم سال پیش رو سال خوب و خوشی برای همه باشد. این آرزوی من است. واقعیت اما چیز دیگری است. سال گذشته برای خود من بدترین سال زندگی ام بود. سخت، تلخ و زشت. به همین خاطر هم آرزو می کنم سال پیش رو سال خوبی باشد. شواهد موجود و آنچه من دیده ام نشان میدهند که سال آینده سال نیک و خوبی نیست و بدبختیهای بیشتری را شاهد خواهیم بود. جنگ و کشتار بیشتر و خشونت بیشتر و قربانیان بیشتر. چه کار کنیم؟ می‌توانیم به نجات خود فکر کنیم ولی نباید صرفا به نجات خود فکر کنیم. باید به تغییر وضعیت هم فکر کنیم. تغییر مثبت. 

برای زندگی شخصی ام فکرهایی دارم، ولی از آنجاییکه تنها هستم و آن کس دیگر که باید در کارها کنار من باشد، نیست، امید زیادی به عملی شدن افکارم ندارم. از چند ماه قبل می خواهم تصمیم‌هایی را اجرا کنم و در زندگی ام تحول ایجاد کنم. گام‌هایی را برداشته ام و به بعضی گامهای دیگری نیز نیاز است. این گامها را سعی می کنم در سال پیش رو بردارم. اگر موفق شوم، که مصمم استم برای موفق شدن، گام خوبی بر میدارم. 33 ساله شده ام. هنوز امیدی به ادامه زندگی دارم.سالهای آینده باید پر بار و پر ثمر باشد. 

امیدوارم با سال نو حال ما هم نو شود. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد