یادوار‌ه‌ها

یادوار‌ه‌ها

زندگی: اشکی که خشک می شود، لبخندی که محو می شود، یادی که می ماند.
یادوار‌ه‌ها

یادوار‌ه‌ها

زندگی: اشکی که خشک می شود، لبخندی که محو می شود، یادی که می ماند.

بهتر می‌شود

امروز صبح که آمدم برخلاف روزهای قبل، از اول صبح کارم را شروع کردم. کمی هم کار کردم. نتیجه هم داشت. قبلا که می آمدم بیشتر از دو ساعت فقط اخبار را مرور می کردم و در نتیجه پیش وجدان خودم هم شرمنده بودم. مدتی است که سعی می کنم این کار را نکنم ولی نمی شد (هنوز هم نشده چندان). منتها امیدوارم آهسته آهسته به کارهای اصلی ام تمرکز کنم و حتما تلاش می کنم این کار را بکنم. 

همین نوشتن وبلاگ و اینکه مدام می نویسم که من می خواهم تمرکزم روی کارهای اصلی ام باشد هم تا حدی کمک کرده، واقعا به سمت کارهای اصلی ام بروم. 

بازهم می نویسم. 

سال نو شد، حال نو خواهد شد؟

اولتر از هر چیز دیگری سال نو را به همه تبریک عرض می‌کنم. سال 98 شد، و یک سال دیگر گذشت. امیدوارم سال پیش رو سال خوب و خوشی برای همه باشد. این آرزوی من است. واقعیت اما چیز دیگری است. سال گذشته برای خود من بدترین سال زندگی ام بود. سخت، تلخ و زشت. به همین خاطر هم آرزو می کنم سال پیش رو سال خوبی باشد. شواهد موجود و آنچه من دیده ام نشان میدهند که سال آینده سال نیک و خوبی نیست و بدبختیهای بیشتری را شاهد خواهیم بود. جنگ و کشتار بیشتر و خشونت بیشتر و قربانیان بیشتر. چه کار کنیم؟ می‌توانیم به نجات خود فکر کنیم ولی نباید صرفا به نجات خود فکر کنیم. باید به تغییر وضعیت هم فکر کنیم. تغییر مثبت. 

برای زندگی شخصی ام فکرهایی دارم، ولی از آنجاییکه تنها هستم و آن کس دیگر که باید در کارها کنار من باشد، نیست، امید زیادی به عملی شدن افکارم ندارم. از چند ماه قبل می خواهم تصمیم‌هایی را اجرا کنم و در زندگی ام تحول ایجاد کنم. گام‌هایی را برداشته ام و به بعضی گامهای دیگری نیز نیاز است. این گامها را سعی می کنم در سال پیش رو بردارم. اگر موفق شوم، که مصمم استم برای موفق شدن، گام خوبی بر میدارم. 33 ساله شده ام. هنوز امیدی به ادامه زندگی دارم.سالهای آینده باید پر بار و پر ثمر باشد. 

امیدوارم با سال نو حال ما هم نو شود. 

تا اینجا موفق نشدم

قبلا  نوشته بودم که از صفحات مجازی دور شده ام و می خواهم اعتیاد به اخبار و سایت‌های انترنتی را هم کنار بگذارم. نشد اما. برای ترک صفحات مجازی نیز بارها و بارها تصمیم گرفته بودم و شکست خورده بودم، هنوز هم دلم می شود دوباره صفحه فیس بوک ایجاد کنم، اما در سه ماه گذشته در برابر این تمایل مقاومت کرده ام و موفق بوده ام. در نهایت موفق شدم از صفحات مجازی دور شوم. 

اینجا هم موفق خواهم شد ولو خیلی دیر. فشارها زیاد است و برای کاهش فشار هم به اخبار مراجعه می کنم و این اخبار فشارها را بیشتر می کند. در نهایت موفق می شوم فقط روی کارهای مفید و ضروری زندگی تمرکز کنم. 

من موفق می شوم. حتما موفق می شوم. 

از نفس افتادم آخر

5 سال دوام آوردم. آخر کار سر و گردن و پشتم درد می‌کند. استرس دارم و همیشه مضطربم. نمیدانم چه می‌شود. وحشتناک است. خیلی وحشتناک. این روزها گیر کرده ام و از نفس می‌مانم. 

کشور ضعیف، مردم ضعیف و دولت فاسد

افغانستان کشور ضعیف با مردمان بسیار ضعیفی است. دولت آن بیش از آنچه می توان تصور کرد فاسد است و رئیس جمهور آن فاسد تر از هر کس دیگری. مردم درگیر منازعه ای هستند که هیچ پشتوانه عقلانی ندارد ولی مدام وجود دارد. مردم بیشتر از آن که به کار خود رسیدگی کنند به مسایل دیگران دخالت می کنند و بیشتر از آنکه به حل مشکل خود فکر کنند به خلق مشکل برای دیگران می اندیشند. 

دولت به جای حل مشکلات، مشکلات بیشتری را ایجاد می کند و به جای کوتاه کردن مسیرهای اداری، مسیرها را طولانی تر می کند. نام مبارزه با فساد را می گذارند و در عمل به فساد بیشتر کمک می کنند و عامل آن می شوند. وحشتناک است. رییس جمهور دیوانه، قاضی دیوانه، نماینده پارلمان دیوانه. وحشتناک است. 

هر روز نارضایتی بیشتر می شود و راه حلها کمتر. نتیجه چه خواهد شد؟ 

من فکر می کنم غیر اخلاقی است

اینکه کسی به شما بگوید این کار را نکن و آن کار را نکن و فلانی را فلانجا نبر و خودت آنجا نرو چون من به آنها اعتماد ندارم، ولی خودش آن کار را نسبت به دیگری انجام بدهد و بگوید به اینها اعتماد دارم و دلیل این اعتماد و بی اعتمادی صرفا و مطلقا عدم وابستگی و وابستگی خانوادگی باشد به نظرم کار غیر اخلاقی و احمقانه ای است. 

تلاش برای بار گردن تقصیرها به گردن طرف مقابل را به این اضافه کنیم. همه کارهایی که ما انجام می‌دهیم درست اند و همه‌ی کارهایی که تو انجام می‌دهی غلط اند. پشت این وضعیت نابسامانی روانی مهلکی وجود دارد. نیاز به درمان دارد و در این خراب شده درمان نمی شود. 

رو به خوبی

از امروز رو به خوبی می روم. یعنی هدف را مشخص می‌کنم و برای خودم دورانی را که باید تا وضعیت مناسب طی کنم تعیین می‌کنم. مدتی است بعضی اشغال های زندگی را جمع کرده ام. صفحات فیس بوکی ام را حذف کرده ام. از مسنجرها خارج شده ام، انستاگرام را حذف کرده ام، به توئیتر سر نمی زنم و از سایر شبکه‌ها و پیام رسانها هم فاصله گرفته ام. با این وجود اعتیاد ویرانگری که به مطالعه اخبار دارم هنوز رفع نشده و وقت زیادی صرف مرور اخبار می شود. می خواهم در قدم بعدی تکلیف خودم را با اخبار مشخص کنم و به وبگردی ام نقطه پایان بگذارم. 

وقت بیشتری را می خواهم صرف مطالعه کتاب و مجلات علمی بکنم و در کنار آن برخی مهارت های لازم را برای شغل و برخی را هم برای زندگی بیاموزم. مصمم هستم که بتوانم و از فردا قدم اول را بر می دارم. طی یک هفته آینده هیچگاهی به وبسایت بی بی سی سر نمی زنم. به وبسایت های خبری دیگر هم سر نمی زنم و در عوض فقط شبها برای نیم ساعت به اخبار گوش می دهم. در عوض باید هر روز 15 صفحه مطالب مرتبط به وظیفه بخوانم و بعد یک هفته ببینم چه نتیجه بدست می‌آید. شبها هم اگر فرصت شد فیلم‌های مفید برای زندگی تماشا می‌کنم و کمی هم به زندگی توجه می کنم. مشکلات پیش آمده حتما حل خواهند شد. 

هفته آینده خواهم نوشت که چقدر موفق بوده ام و قدم بعدی چه باید باشد. 

زندگی نمی شود

زندگی نمی شود. نمی دانم چرا. ولی واقعیت این است که زندگی نمی شود. درهم و برهم شده ایم و همه چیز نابسامان است. همه از دیگران گلایه داریم و به خود هیچ نگاه نمی کنیم. همین یادداشت هم تکمیل نمی شود. 

لطف بی پایان

به آب نیاز داریم. خشک آبی بیش از حد زیاد است. امسال کمی برف باریده و امیدواری‌ها را برای رفع یا کاهش خشک آبی زیادتر کرده است. اما، مردمی هستیم که بیش از حد به بقیه داریم و برف‌های خانه مانرا که باید بگذاریم، آب شود و زیر زمین برود تا بدرد خودمان بخورد، به کوچه و جر می اندازیم تا به جای دیگری برود و بدرد کسان دیگری بخورد و نیاز دیگران رفع شود. همین است که لطف بی پایان به حق دیگران داریم. 

می خواستم کمی کمپین کنم و از انداختن برف به کوچه و جر آب جلوگیری شود. اما در عمل، حتی در خانه خودم هم نفوذ لازم را نداشتم و حرفم اثر نکرد. چطوری می‌توان در جای دیگری موثر بود وقتی حتی در خانه نفوذ لازم را نداریم؟ از خیر این کمپین گذشتم و فعلا فکر می کنم فقط روزگار بگذرانم و ببینم چه می شود. 

خستگی از کار

سر کار که هستیم بسیار خسته می‌شویم. کسل می‌شویم و از کار کردن می‌مانیم. نتیجه این می‌شود که از کار مان راضی نباشیم و نتیجه مطلوبی هم نگیریم. این وضعیت به دلسردی از کار و زندگی منجر می‌شود و در مدت بسیار اندکی از کار گریزان می‌شویم. 

بهترین راه حل این است که هدف تعیین کنیم و برای رسیدن به آن هدف برنامه منظم و دقیقی را طرح کنیم. هر قدر نتایج کوچک را در ابتدا مد نظر قرار بدهیم و بدست بیاوریم، برای بدست آوردن نتایج بزرگ مفید است و انگیزه ایجاد می‌کند. 

از گامهای کوچک شروع کنیم. به نتایج بزرگ می رسیم. 

یاهو!