یادوار‌ه‌ها

یادوار‌ه‌ها

زندگی: اشکی که خشک می شود، لبخندی که محو می شود، یادی که می ماند.
یادوار‌ه‌ها

یادوار‌ه‌ها

زندگی: اشکی که خشک می شود، لبخندی که محو می شود، یادی که می ماند.

دردسر هایی برای همیشه

گاهی ممکن است آدم به یک مشکلی بر بخورد که فقط برای یکبار است. این مشکلات تمام می شوند می رود. مثلاْ من در این شهر بیگانه می روم بیرون اما پاسپورتم را باخودم نمی برم. یک پولیس سر سرک توقفم می دهد و از من می پرسد پاسپورتت کجاست می گویم اتاق. ساعتی دعوا می کنیم یا ازادم می کند یا باخود می برد همان جایی که خودش کار می کند. بازداشتگاه و امثال اینها. من به یکی از دوستانم ممکن است زنگ بزنم و  پاسپورتم را بخواهم و قضیه تمام بشود و برود.

ولی گاهی هست که کاری را گیر می کنیم که برای همیشه است و برای همیشه به عنوان یک مشکل محسوب می شود.

مثلاْ: حالا ما زنده هستیم. وقتی زنده هستیم مشکلی پیشروی ما هست همیشه به این خاطر که باید زندگی کنیم. برای زندگی کردن هم باید کار کنیم و کار خودش مشکل دیگری است. کار پیدا کنیم. همیشه آنجایی که کار پیدا می کنیم برویم سر کار. و همینطور. این مشکلی است که حل نمی شود. عینی تا زمانی که زنده هستیم باید زندگی بکنیم. این مشکل تمام نمی شود. یعنی نمی شود تا زمانی که زنده هستیم زندگی نکنیم اگر چند بعضیها مان این کار را هم می کنیم.

این مشکلاتی که برای همیشه هستند به جای اینکه در پی حل کردن و تمام کردنش بر آییم باید در پی مدیریتش باشیم. این مشکلات تمام نمی شوند ولی می شوند مدیریت شان کرد. برای این مشکلات باید برنامه ریزی کرد و طوری عمل کرد که سختی هایش را احساس نکنیم.

می توانیم برنامه ریزی کنیم چگونه کار کنیم و هر کاری را به موقع انجام بدهیم. می توانیم برنامه ریزی کنیم که اصلاْ در کدام قسمت از زندگی خود کدام کارها را انجام بدهیم.

و......

پس مدیریت بجای تلاش بیهوده برای خلاصی از شر زندگی!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد