یادوار‌ه‌ها

یادوار‌ه‌ها

زندگی: اشکی که خشک می شود، لبخندی که محو می شود، یادی که می ماند.
یادوار‌ه‌ها

یادوار‌ه‌ها

زندگی: اشکی که خشک می شود، لبخندی که محو می شود، یادی که می ماند.

تنبلی و لذت!

چندی است که درس نمی خوانیم. شبها فلم می بینیم ویا فقط به انترنت مراجعه می کنیم. روزها هم قبل از ظهر در صنف تشریف می بریم و بعد از ظهر ها دوباره می آئیم و در اتاق می خوابیم. یا هم آهنگ می شنویم یا هم فلم دانلود می کنیم. این شده شعل همیشگی من و رفقایم در این اتاق دانشجویی.

زندگی یکنواخت!

برای ما تعریفی که از این زندگی فعلاْ وجود دارد این است که زندگی کن و لذت ببر! در فرصت ها مغتنمی که برای خیالبافی پیش می آید نیز هر سه نفر مان خیالات بزرگی مانند انجام کارهای بزرگ برای افغانستان - راه اندازی یک تحول عظیم در مملکت و امثال اینها را می پردازیم.


سوالی که برای خودم هنوز حل نشده باقی مانده است این که آیا آنچه ما می بریم لذت است؟ برفرض که این لذت باشد - چه قدر به این لذت نیازمندیم؟ از سوی دیگی بر فرض نیازمندی ما - آیا با این نوع کاری که ما می کنیم می شود برای افغانستان هم کار مفیدی انجام داد؟


مسلماْ نه این لذت است و نه این زندگی و کار و تلاش که نمی کنیم می تواند به خیالات ما واقعیت بخشد. همیشه تنبلی را برای خود لذت تعریف کرده ایم برای اینکه بتوانیم از چنگ فعالیت و عمل فرار کنیم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد