یادوار‌ه‌ها

یادوار‌ه‌ها

زندگی: اشکی که خشک می شود، لبخندی که محو می شود، یادی که می ماند.
یادوار‌ه‌ها

یادوار‌ه‌ها

زندگی: اشکی که خشک می شود، لبخندی که محو می شود، یادی که می ماند.

پر سرو صدا بیهوده!

یک نکته که شاید کمتر متوجه آن شده باشیم و یا بشویم. شاید از آنجاییکه به خودم هم ممکن است گاهی بر بخورد دلم نخواهد اینجا بنویسم ولی به خاطری می نویسم که جزء واقعیت های زندگی و واقعیت اجتماعی ماست.

عنوان انتخاب شده هم ممکن دقیق نباشد. می خواستم چیز دیگری بنویسم ولی نشد و این عنوان را گذاشتم. راستش دلم نخواست بیش از این بی شرمی کنم و به قول معروف با آبروی مردم بازی کنم یا به کسی توهین کنم.

البته من هیچ کدام اینها را قطعاً نمی خواهم. ولی گاهی واقعیت ها خود نوعی اهانت به ما به نظر می آیند. یا هم شاید چنین اند.

ولی آن یک نکته:

هرجائیکه افغانها هستند، سر و صدا به شدت در آنجا بالاست. در اتاق حمام عمومی ( که ما خوش بختانه اینجا حمام عمومی داریم نه حمام تک نفره) وقتی می رویم در اتاقی که افغانها حمام می کنند از سر و صدا دل آدم می شود فرار کند ولی چه می شود کرد وقتی ناچاریم در همانجا حمام کنیم؟

در بحثی که افغانها حضور دارند، کمتر می شود نشست و حرفهارا درست شنید و یا حتی حرف های درست شنید. بیشترین گفتگو را افغانها دارید و کمترین نتیجه را می گیرند، زیرا بیشترین فریاد را حین گفتگو بالای همدیگر شان بر می آورند.

بیشترین بحث سیاسی را افغانها انجام می دهند و مزخرفترین سیاست در افغانستان اعمال می شود، زیرا مزخرف ترین بحث های سیاسی با مزخرف ترین شیوه ها انجام می شود.

یادم است یکی از دوستان که در لندن زندگی می کند می گفت، مردمان اینجا معمولاً ساعت یازده شب خواب اند واگر کسی بعد از این ساعت در جایی می بیند اتاقی لامپ هایش روشن است بالبداهه دو حدس در ذهنش خطور می کند. حدس بر این است که یا افغانهایند که بحث سیاسی می کنند یا عربهایند که عیاشی می کنند!

بیشترین بحث و کمترین نتیجه!

این شاید وضعیت واقعی ما را نشان بدهد. ولی چرا همیشه بی نتیجه از بحث ها بر می خیزیم؟

شاید ساده ترین پاسخ و به نظرم درست ترینش نیز این باشد که بگوئیم ما به روی چیزهای بی ارزش بحث می کنم و با شیوه های غلط و در بحث ها مان به جای اینکه حرف هم دیگر مانرا بشنویم و تحلیل کنیم، بیشتری داد وفریاد را روی همدیگر می کشیم.

ما به جای اینکه بشنویم با چشمها مان به گوینده نگاه می کنیم و به جای اینکه بفهمیم قه قه می خندیم. یادم است در یک جلسۀ دانشجویان افغان در آلماتی همین قضیه و چند چیز دیگر را گفتم منجمله همان قضیۀ گردن شتر را همه آن ساعت خندید و فردای آن روز که بعضی ها متوجه شده بودند، یقه ام را گرفته بودند که شما توهین کرده اید! فکر می کنید فقط شما می فهمید؟

گفتم آخر عزیز من اگر تو خیلی فهم داشتی که من شب اینها را گفتم همان جا می ایستادی و می گفتی من فهمیدم تو توهین می کنی!!! چرا پس آنجا نگفتی که این توهین است؟ گفت آنجا متوجه نشدم!!!

خوب ما متوجه نمی شویم. ولی می فهمیم! این هم از ویژگی های فهم افغانی است. رئیس جمهور ما اسناد را امضاء می کند چون می فهمد در آنها چیست ولی بعد ها متوجه می شود، و می بیند چه غلطی را مرتکب شده و ما هم این طوری!!

در حال حاضر افغانها پر سر و صدا ترین مردم دنیا اند ولی کمترین کار مفید را انجام می دهند زیرا کمترین دقت را دارند وبیشترین انرژی را برای سر وصدا شان مصرف می کند و در عین حال، افغانها به همین دلیل سر و صدای زیاد، کمترین فرصت را برای تفکر دارند و می بینیم در نتیجه کمترین کار درست و مفیدی را انجام دارده اند!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد