یادوار‌ه‌ها

یادوار‌ه‌ها

زندگی: اشکی که خشک می شود، لبخندی که محو می شود، یادی که می ماند.
یادوار‌ه‌ها

یادوار‌ه‌ها

زندگی: اشکی که خشک می شود، لبخندی که محو می شود، یادی که می ماند.

یک چیز مهمی که به آن توجه نمی کنیم


ما خیلی اوقات بریا شناساندن خود به دیگران سعی می کنیم حرفهای چرب چربی تحویل دیگران بدهیم. خیلی از خود توصیف می کنیم و خودرا شخصیت بزرگ و مهمی جلوه می دهیم. فکر می کنیم دیگران به حرفهای ما گوش می دهند و انگونه که ما می خواهیم انرا قبول می کنند.

این شاید بی مورد ترین برداشت باشد در زمینۀ معرفی خود مان. چه بسا که حرفهایی که می زنیم باعث شود ما مورد تمسخر واقع شویم. تمسخر نه به آن دلیل است که نفس حرفها مان مسخره است، بلکه بیشتر به این دلیل است که آنچه می گوئیم با آنچه هستیم، انطباق ندارد.

انسانها همیشه اول با چشم خود می بینند به واقعیت و بعد با گوشهای خود گوش فرا می دهند به روایت! آنها ابتدا مارا می بینند که چگونه هستیم و بعد از ما می شنوند که چه می گوئیم. پذیرش و عدم پذیرش حرفهای مان نیز تا حدی از همینجا ناشی می شود.

رفتارهای ما اثر بیشتری را بر معرفی مان برای دیگران دارد. وقتی ما در زندگی خود آدم ماجرا جو و منحرفی هستیم، دلیل منطقی برای این وجود ندارد که خودرا با حرفهای خود خوب جا بزنیم. وقتی ما کارهای انحرافی انجام می دهیم، وقتی رفتار خشونت امیز داریم، وقتی شبیه به خیلی چیزهای دیگری خودرا می سازیم، وقتی عجیب غریب می شویم، باید بپذیریم که دیگران همان گونه شناختی از ما کسب می کنند و همان گونه ما را می پذیرند. ما در واقع همانیم برای دیگران که رفتار می کنیم.

پس کوشش کنیم رفتار های درست تری انجام بدهیم تا اینکه بکوشیم حرفهای خوبتری بزنیم. حرفها کمتر شنیده می شوند وقتی رفتار ها معرف مایند. خیلی اوقات ما حتی اگر حرفی نزده باشیم، باز هم با کوچکترین حرکتی که از خود بروز می دهیم به نوعی خودرا معرفی کرده ایم. دیگر خیلی نیاز به گفتن حرفها زیبا نیست.

داستانسرایی های ما، تیپ شخصیت مایند!

داستان و یا روایت در واقع تعریفی از شخص و شخصیت گوینده است. ما معمولاً روزها زیاد قصه هایی را به همدیگر می گوئیم. داستانهایی در مورد خودمان، در مورد خانواده مان، در مورد دوستان مان و یا در مورد اتفاقاتی که دور و بر مان می افتد.

کلمات زاویه های دید ما نسبت به واقعیت ها فهم می شوند و یا بیان ما از واقعیت ها ولی به طور دقیق همین کلمات به ان صورتی که بیان می شوند توسط ما تعیین می شوند و فورم داستان را مائیم که شکل می دهیم. کلماتی که به کار می بریم توسط ما انتخاب می شوند.

به این دلیل می توان گفت داستان ها واقعیت های وجودی ما اند که در قالب یک اتفاق خودی و یا بیگانه بیان می شوند.  خودی یا داستانی در مورد خودما وبیگانه یعنی داستانی در مورد دیگران و به زبان ما. کلماتی که انتخاب می شوند اجزاء شخصیتی ما را در داستان که بیان کلی شخصیت ماست تشکیل می دهند.

با جدا جدا کردن کلمات یک داستان که روایت می کنیم، می توانیم، به اجزای شخصیت خود و یا راوی داستان پی ببریم. به هر اندازه ای که کلمات منطقی در داستان به کار برده می شود به همان اندازه، شخصیت فرد منطقی است. به هر اندازه که کلمات غیر منطقی در داستان به کار برده می شود به همان اندازه شخصیت داستانسرا غیر منطقی است. به هر اندازه که کلمات خلاق اخلاقیات در داستانی روایت می شود به همان اندازه شخصیت راوی داستان غیر اخلاقی ویا خلاف اخلاق است.

یک داستان را به عنوان صد در نظر بگیریم و بعد با تجزیه کلمات و فیصدی آنها در کل داستان می توانیم، در صد غیر اخلاقی و یا در صد منطقی بودن و غیر آنرا در شخصیت راوی داستان بیان کنیم!